۱۳۹۵ دی ۱۱, شنبه
رفیــــق که بــاشی.... فـــرقی نمی کنــد که زن باشی یا مـــــرد، بزرگ باشی یا کـــوچک، دور بــاشی یــا نــزدیــک، رفــاقـت فــاصلـه هـــارا پـــر می کنــد گــاهی بـاحــرف ، گــاهی بـا سکــوت نسبت هــا بـی مـعنـی می شـونـــد فــرقی نمیکنــد مـادربـاشی، یــا فـرزنــد یا همســر... رفیـق که باشی... فـرقـی نمی کندکدام خـون در رگهایمان جاریست... ازکــدام نسلیــم یاکدام فصـل کدام سقف بالای سرمان ،کدام خاک قلمرومان.... رفیق بودن لفـظ ظـریـفـیــست نه مقدس مثـل عـشــق، نه سـرسـری مثل همســایــه یـک سود، دوســویـــه... نه تنـهـا میـان من وتـــو.... میـان من و من. رفیـق که بـاشی، انتـظارهــا تهـدیــد نیـستـنــد! یـک بازی بدون بازیــچه ،فــرقی نمی کند جیب هـایت پراست یاخالی ، هــرچـه هست میان دستهــای تــوست، در فـکـرت، در قلبتـو عملت ، رفــاقـت نه وصـل است ونه فـصـل، گِـرهی میـان من و دنیــا مـــرارفیــق خوانــدی، اعتــمــادهــا با لفظ تـــو رنـگ می گیـــرد... می شوی همسفر، همسفره...هم کاسه، هم حرف....! #رفیق #اعتماد
رفیــــق که بــاشی.... فـــرقی نمی کنــد که زن باشی یا مـــــرد، بزرگ باشی یا کـــوچک، دور بــاشی یــا نــزدیــک، رفــاقـت فــاصلـه هـــارا پـــر می کنــد گــاهی بـاحــرف ، گــاهی بـا سکــوت نسبت هــا بـی مـعنـی می شـونـــد فــرقی نمیکنــد مـادربـاشی، یــا فـرزنــد یا همســر... رفیـق که باشی... فـرقـی نمی کندکدام خـون در رگهایمان جاریست... ازکــدام نسلیــم یاکدام فصـل کدام سقف بالای سرمان ،کدام خاک قلمرومان.... رفیق بودن لفـظ ظـریـفـیــست نه مقدس مثـل عـشــق، نه سـرسـری مثل همســایــه یـک سود، دوســویـــه... نه تنـهـا میـان من وتـــو.... میـان من و من. رفیـق که بـاشی، انتـظارهــا تهـدیــد نیـستـنــد! یـک بازی بدون بازیــچه ،فــرقی نمی کند جیب هـایت پراست یاخالی ، هــرچـه هست میان دستهــای تــوست، در فـکـرت، در قلبتـو عملت ، رفــاقـت نه وصـل است ونه فـصـل، گِـرهی میـان من و دنیــا مـــرارفیــق خوانــدی، اعتــمــادهــا با لفظ تـــو رنـگ می گیـــرد... می شوی همسفر، همسفره...هم کاسه، هم حرف....! #رفیق #اعتماد
در یکی از رستوران هایی که در کوهپایه های اسکاتلند قرار دارد، گروهی ماهیگیر دور هم جمع شده و در حال خوردن قهوه و گپ زدن بودند درست در لحظه ای که یکی از ماهیگیران با دستش در حال نشان دادن اندازۀ ماهی بزرگی بود که از تورشان در رفته بود ، پیشخدمتی از کنار او گذشت و ضربۀ دست او باعث شد که قهوۀ داخل لیوان به دیوار سفید رستوران پاشیده شود و لکۀ سیاه آن شروع به پایین آمدن از روی دیوار کند پیشخدمت با دیدن منظره بی درنگ دستمالی از پیش بند خود بیرون کشید و به تمیز کردن آن پرداخت ، اما لکۀ سیاه قهوه از روی دیوار زدوده نشد. در آن لحظه ، مردی از پشت یکی از میزهای رستوران بلند شد و به سمت لکۀ سیاه رفت. او یک مداد شمعی از جیب خود درآورد و در حالی که همه به او خیره شده بودند ، شروع به کشیدن طرحی روی لکۀ سیاه کرد چند دقیقه ای نگذشته بود که تصویر زیبایی از یک گوزن با شاخهای بلند روی آن دیوار نقش بست. این هنرمند کسی جز ادوین لندسر نبود. او در زمان خود از پیشگامان نقاشی حیوانات در انگلیس بود. مرتکب اشتباه شدن در زندگی همۀ ما وجود دارد ، اما در زندگی هستند کسانی که اشتباه را با آغوش باز می پذیرند ، آن را تغییر می دهند و به چیزی دلپذیر تبدیل می کنند. #زدوده #انگلیس #سیاه #قهوه #دیوار
در یکی از رستوران هایی که در کوهپایه های اسکاتلند قرار دارد، گروهی ماهیگیر دور هم جمع شده و در حال خوردن قهوه و گپ زدن بودند درست در لحظه ای که یکی از ماهیگیران با دستش در حال نشان دادن اندازۀ ماهی بزرگی بود که از تورشان در رفته بود ، پیشخدمتی از کنار او گذشت و ضربۀ دست او باعث شد که قهوۀ داخل لیوان به دیوار سفید رستوران پاشیده شود و لکۀ سیاه آن شروع به پایین آمدن از روی دیوار کند پیشخدمت با دیدن منظره بی درنگ دستمالی از پیش بند خود بیرون کشید و به تمیز کردن آن پرداخت ، اما لکۀ سیاه قهوه از روی دیوار زدوده نشد. در آن لحظه ، مردی از پشت یکی از میزهای رستوران بلند شد و به سمت لکۀ سیاه رفت. او یک مداد شمعی از جیب خود درآورد و در حالی که همه به او خیره شده بودند ، شروع به کشیدن طرحی روی لکۀ سیاه کرد چند دقیقه ای نگذشته بود که تصویر زیبایی از یک گوزن با شاخهای بلند روی آن دیوار نقش بست. این هنرمند کسی جز ادوین لندسر نبود. او در زمان خود از پیشگامان نقاشی حیوانات در انگلیس بود. مرتکب اشتباه شدن در زندگی همۀ ما وجود دارد ، اما در زندگی هستند کسانی که اشتباه را با آغوش باز می پذیرند ، آن را تغییر می دهند و به چیزی دلپذیر تبدیل می کنند. #زدوده #انگلیس #سیاه #قهوه #دیوار
اشتراک در:
پستها (Atom)